مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روز های زندگی من

کلی علامت سوال؟؟؟؟....

بعضی روزها نه نیازی به تلنگر داری نه تذکر دیگران خودت یک تنه و به تنهایی همه ی اهن و تلپ و قمپزهایت را می شکنی و می مانی چون کودک بی پناهی که از ترس ملامت اطرافیان اشک هایش را پس می زند و تند و تند پلک می زند تا کسی شکستش را نبیند. ولی وقتی خودت می دانی کافیست، وقتی حس نالایقی می کنی و نمی دانی کجای کارت درست است و کجایش غلط دیگر تمام است. دلت برای تک تک اشکهایش که با ندامت روی گونه اش روان است کباب می شود. آن وقت است که با همه ی ابهتی که سعی می کنی در چهره ات بنشانی باز هم از ته دل حس می کنی که برای مادر بودن زیادی ضعیف و خامی حالا هر چقدر هم که کتاب خوانده باشی و تلاش کرده باشی که با اصول و علم روز پیش بروی. و وقتی ب...
27 مرداد 1392

هنوز بعد از سالها

هنوزم اولین هدیه ی روزه داریم یادم نرفته. هنوزم ساعت مچی ای که هدیه چند روزه ی دست و پا شکسته ام بود فراموش نکردم ساعت مچی ای که برای خواهرم صفحه ی سفیدی بود و برای من هر دوازده عدد را داشت چون زمان را از روی صفحه ی بی رقم نمی توانستم بخوانم و هنوز هم نمی توانم بخوانم. حالا که بعد از سالها ساعت عروسیم بدون عدد بود و ساعت طلایی ای که چند سال پیش خریدم هم بدون عدد، ولی باز هم من همان دختر بچه ی 9 ساله مانده ام که در خواندن ساعت ضعیف بود. شیرینی بعضی هدیه ها تا عمر داری در یادت می ماند و این یکی از همان هدیه ها بود، چه حس غروری داشتم که هدیه ی روزه داریم را گرفته ام، آن هم چه روزه داریی چند روزه در سی شب که یک ش...
19 مرداد 1392

آرزوهای رنگی

فدای همه ی کودکانه هات. فدای همه فکرهای رنگی و شادت. فدای غم هات که اندازه ی دنیات کوچیکه و اندازه ی دلت لطیف. فدای هر قطره اشکت که به هر بهونه ای رو صورت کوچولوت جاری میشه. فدات بشم که یکی از آرزوهات اینه که فکر ابری داشته باشی و وقتی ازت می پرسم فکر ابری چیه میگی تو کارتون تام و جری وقتی فکر می کنن بالای سرشون یه ابر میاد ، مامان نگاه کن ببین منم فکر می کنم بالای سرم ابر میاد؟ مامان دوست داشتی شما هم فکر ابری داشته باشی؟ مامان دوست داشتی عین باب اسفنجی بوس قلبی داشته باشی وقتی برای کسی بوس می فرستی از دهنت قلب بیاد بیرون؟ مــــــــــــــــامـــــــــــــــــــان فدای همه فکرهای ابری و بوسهای قلبی و آرزوها...
17 مرداد 1392

راهپیمایی

برنامه ی دیروز آقا مهدیار هم اغتشاش در مسیر راهپیمایی بود. البته به عقیده ی خودش و مامان ثریا ابداً اینطور نبوده و نیتشون شرکت در راهپیمایی و انجام وظیفه بوده. چی بگم؟ اینم یه جورشه دیگه. اگه راهپیمایی رفتن با تفنگ آبپاش اونم نه یه تفنگ کوچیک، تفنگی که مخزن آبش کوله پشتیه و باهاش می شه یه ملتو خیس آب کرد انجام وظیفه است شما بخونید شرکت در راهپیمایی ولی من همچین نظری ندارم. البته اینم بگم که هر کسی رو که خیس می کردن با اجازه بوده (امیدوارم اینطور بوده باشه و گرنه قطعاً باید کتک می خوردن دیگه نه؟!) فک کـــــــــــــــــــــن! حتی آتش نشانای مستقر در مسیر رو هم خیس کردن! اونا هم تفنگ رو از مهدیار گرفتن و کلی تفری...
12 مرداد 1392

بیب بیب هورااااااا

 امان از این باب اسفنجی و این بیب بیب هوراش که اول مهدیار رو مبتلا کرد و حالا دیگه هممون رو به طوری که هر جا هر کسی کاری می کنه یا بلایی سرش میاد بلند با دستهای مشت کرده می گیم بیب بیب هورااااااا. اصن به قول بابا میثم هممون خبیث شدیم. یکی از آبرومندانه ترینش هم اینه که هفته ی پیش  مهمونی افطاری مامان ثریا بود وقتی مهمونا رفتن و هممون تو آشپزخونه مشغول جمع و جور بودیم یه نفر اعلام کرد که فلان بچه کیفش رو با اسباب بازیاش جا گذاشته یک دفعه همه  از جمله بابا میثم و مامان ثریا و مهدیار و عمه سارا و عمو حمید به طور خودجوش یک صدا گفتن بیب بیب هوراااااااااااا یا دیروز که بابا میثم کمرش اسپاسم شده بود ...
7 مرداد 1392

تولد بهترین بابای دنیا

دیروز تولد بابا میثم عزیز بود که مامان ثریای نازنین حسابی تو زحمت افتادن و تولد رو به خاطر شرایط اینجانب تو خونشون برگزار کردن و بسی ما رو شرمنده کردن. خدا رو شکر که شب بسیار خوبی بود و تولد امسال بابا میثم همزمان شده بود با تولد حضرت امام حسن. مهدیار هم علاوه بر کادویی که بابا میثمش داد یه نقاشی خوشگل هم از خانواده ی چهار نفره مون کشید و به بابا میثم هدیه داد و وقتی در مورد نقاشیش برای هر کسی توضیح می داد می گفت عکس شما رو هم کشیدم و هر بار یه تعبیر و توضیح جدید ارائه میداد تا دل همه رو به دست بیاره. رقص چاقوش رو هم که دیگه نگوووووووو و نپرس. اینم تزئین کادوی تولد بابا میثم (مثلاً به قول خودش پاپیون درست کرده، مدیونید ...
3 مرداد 1392
1