کلی علامت سوال؟؟؟؟....
بعضی روزها نه نیازی به تلنگر داری نه تذکر دیگران خودت یک تنه و به تنهایی همه ی اهن و تلپ و قمپزهایت را می شکنی و می مانی چون کودک بی پناهی که از ترس ملامت اطرافیان اشک هایش را پس می زند و تند و تند پلک می زند تا کسی شکستش را نبیند. ولی وقتی خودت می دانی کافیست، وقتی حس نالایقی می کنی و نمی دانی کجای کارت درست است و کجایش غلط دیگر تمام است. دلت برای تک تک اشکهایش که با ندامت روی گونه اش روان است کباب می شود. آن وقت است که با همه ی ابهتی که سعی می کنی در چهره ات بنشانی باز هم از ته دل حس می کنی که برای مادر بودن زیادی ضعیف و خامی حالا هر چقدر هم که کتاب خوانده باشی و تلاش کرده باشی که با اصول و علم روز پیش بروی. و وقتی ب...